سیاه‌مشق ۴۳

ساخت وبلاگ
برای من شعر طنز بیشتر شنیدنی است تا خواندنی. مخصوصاً به خاطر آن که به دلایل تقریباً واضح انتخاب واژگانی در شعر طنز روی به کلمات کوچه‌بازاری دارد و به همین خاطر خیلی نمی‌شود انتظار لذت ادبی‌ای که از شعر جدی می‌شود برد داشت. این شعر از ناصر فیض جالب بود: آینه دنبال سنگ افتاده استماه دنبال پلنگ افتاده است رفته و برگشته، اما بی‌هدف تیر دنبال تفنگ افتاده استگربه را ماهی فراری داده استموش دنبال پلنگ افتاده استغالبا از شیر می افتد شلنگشیر اینبار از شلنگ افتاده استیاسمن افتاده روی نسترن!بیل هم روی کلنگ افتاده استبس که افتاده ست زیر دست و پاعشق هم از آب و رنگ افتاده استاین چه اوضاعی ست ابنای هنرکارشان با سیخ و سنگ افتاده استبین یاران قدیمی هم که حیفاز وفور صلح جنگ افتاده استاز تمام دلبران تنها مراگاه گیسویی به چنگ افتاده استگاه چون نیلوفری پیچیده امبر هم آن جایی که تنگ افتاده استالغرض! در این ولایت مدتی استاتفاقاتی قشنگ افتاده است! ۰۲/۰۶/۱۶ ۱ ۰ محمدصادق رسولی سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 12:44

دوستت دارم یعنی سر بچرخان به سمتی که شانه‌ام می‌لرزد با سر انگشت‌هات   اشک‌هام را پاک  کن بپرس            اتفاقی افتاده است     سر می‌چرخانم    به   پهلوم   خیره می‌مانم  به    طرح  ناتمام درختی که بر دیوار کشیده است به  سایه‌اش که  بر  روی   پاهام    جا     مانده است   آفتاب بالاتر  می‌آید    سایه‌اش را در شکمش جمع می‌کند سر بر  می‌دارم   از  زانو هام  آرام  از  لای  پنجره  رد  نور را دنبال می‌کنم به نرمی  ادا شدن جمله‌ی  دوستت دارم   از  دریچه‌ی  سلول بیرون   می‌دوم   به  خیابان بر می‌گردم همراه    حروفی  که   از   نامت    بر  خاطرم     مانده    است همراه   پاییزی   که   به روزهای    آغازش  بر   می‌گردد همراه برگ‌هایی که   بر سر شاخه‌ها     بر   می‌گردند پیاده‌رو  خیابان ولیعصر  را  پایین   می‌آییم     برایم  حرف  می‌زند  از طرح  ناتمام درختی که بر دیوار سلولش کشیده بود از   راه    راه   پیرهنش  که  به  میله‌های زندان    شباهت    دارد   از     پاییز    که     هر سال با   انبوهی   درخت  سوگوار بر می‌گردد سر می‌چرخانم به  پهلوی دیگرم از دنده‌‌ای به دنده‌ی دیگر مدام سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 12:44

این رمان جایزهٔ بوکر ۲۰۱۴ را گرفته است. نویسنده اهل جزیرهٔ تاسمانی استرالیاست و شخصیت اول داستان هم اهل همین‌جاست. نام کتاب از روی یکی از شعرهای ژاپنی باشو است به همین نام. داستان اصلی در مورد سربازان استرالیایی است که زمان جنگ جهانی دوم در جبههٔ‌ متفقین جنگیده‌اند و اسیر ژاپنی‌ها شده‌اند. این اسیران حالا مجبورند در آسیای شرقی راه‌آهنی را برای ژاپنی‌ها بسازند و با شرایط سخت وبا، بیماری‌های دیگر و گرسنگی این کار را انجام دهند. زمانی که جنگ به پایان می‌رسد، این راه‌آهن نیمه‌کاره خود استعاره‌ای می‌شود از بیهودگی این جنگ خانمان‌برانداز. شخصیت اصلی این داستان «دوریگو ایوانس» پزشک نظامی است که او هم اسیر شده است. داستان اول با پرش‌های زمانی از جوانی و پیری و اسارت دوریگو شروع می‌شود اما کم‌کم زاویهٔ دید شخصیت‌های دیگری مانند ناکامورا، نظامی ژاپنی مسئول کمپ زندانی‌های کارگر راه‌آهن، و نظامی کره‌ای مزدور این کمپ وارد داستان می‌شود.  در فصل‌های پایانی داستان با تراژدی عمیقی که در باطن و ظاهر زندگی هر یک از این افراد اتفاق می‌افتد آشنا می‌شویم. ناکامورا محکوم به اعدام است و فراری. دختران ژاپنی بعد از جنگ مجبور به تن‌فروشی به آمریکایی‌ها می‌شوند. در صحنه‌ای از داستان، ناکامورا شاهد قتل سرباز آمریکایی توسط جوانی ژاپنی با دختر تن‌فروش هستیم (اصلاحاً پَن‌پَن). ناکامورا بعد از کشتن جوان ژاپنی، به دختر رحم نمی‌کند و از او می‌خواهد کاملاً عریان شود که بتواند پیراهنش را به دختران خیابانی دیگری بفروشد و هزینهٔ زندگی مخفیانه‌اش را بدهد. مزدور کره‌ای به جرم ضرب و شتم اسرا محکوم به اعدام است. او می‌گوید امر امپراتور را انجام داده است و خود امپراتور به زندگی‌اش دارد ادامه می‌دهد ولی او به خا سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 12:44

به خیابان می‌رومهمراه سی و پنج سالگی‌امکه شایددر یک صبح بی‌تفاوت پاییزیبی‌خداحافظی از برگ‌های افتاده روی پیاده‌رو به سفر برود سرم رابه عقب برمی‌گردانمشایدراه رفته راگذشته را ببینماما دوباره همان خیاباندوباره همان منو دوباره همان تو که نمی‌شناسمت  نمی‌دانم چرااز دیدن این همه اکنوندردم می‌آید دل‌خوش نیستم به چیزیحتی این صدای بی‌تفاوت موسیقیکه در گوشم می‌خواندبا پیام‌های بی‌اجازهٔ بازرگانی می‌خواهم به دریا برومبه اقیانوسکه آرام روبروی من بایستدبا موج‌هایش به صورتم سیلی بزندو بپرسدهی فلانیآیا چیزی از خودت را جا گذاشته‌ایکه اینقدر از غرق شدن می‌ترسی؟ نهنگی هستمکه به ساحل آمده استاز خشکی خیابان پناه آورده‌ به شن‌ها و موسیقی آبو می‌خواهد همین‌جا بدون خودش جان بدهد در خیابان هستمو از پشت کوه‌هادریا هی بالا می‌پرد که مرا دید بزندسر که برمی‌گردانمخودش را مشغول شن‌بازی می‌کندکه یعنی من نیستمتو با همان خیابان و همین موسیقی به تماشای سی و پنج سالگی‌ات مشغول باشقبل از آن که در پگاه بی‌تفاوت پاییزی از دست‌هایت بیفتد و تو به عقب برگردیو برگ زردی راکه زیر پایت تمام شده پیدا نکنی ساختمان مایکروسافت، مانتن‌ویو، کالیفرنیا۲۵ اوت-۱ سپتامبر ۲۰۲۳ ۰۲/۰۶/۱۰ ۲ ۰ محمدصادق رسولی سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1402 ساعت: 22:03

این دومین رمانی است که از مرحوم اسماعیل فصیح می‌خوانم: قبلی‌اش «ثریا در اغما» بود که به نظرم جزو رمان‌های قابل اعتنا در ادبیات فارسی است. در این کتاب هم شخصیت همیشگی «جلال آریان» که مانند خود فصیح کارمند سابق شرکت نفت بوده است راوی شخص اول است. سبک روایت‌گری فصیح بسیار به همینگوی نزدیک است؛ کما آن که ظاهراً فصیح زمان دانشجویی‌اش در آمریکا فرصت گفتگویی بسیار کوتاه با همینگوی را داشته است. روایت او این گونه است: تا حدی دور از درونیات شخصیت‌ها و با نگاهی تعینی. هر جایی هم که راوی در مورد چیزهایی که امر متعینی هستند قضاوت درونی می‌کند، به نظرم دچار خطای فاحش در زاویهٔ دید می‌شود. از همین رو این رمان پر است از مکالمه‌هایی که بیشتر گفتم‌گفت‌هایی هستند که قابلیت اجمال بیشتری دارند. حالا داستان چیست؟ جلال آریان برای پیدا کردن پسر یکی از آشناهایش به اهواز می‌رود. آنجا با منصور فرجام آشنا می‌شود، مهندسی که از مینه‌سوتای آمریکا بازگشته و سعی دارد در کشاکش جنگ مرکز کامپیوتری اهواز را پایه‌گذاری کند اما غیر از چند شعارنوشت روی دیوار اتاقش و یک منشی هیچ کدام از خواسته‌هایش عملی نمی‌شود. در ادامه آریان با شخصیت‌هایی مانند «مریم جزایری» زن بیوهٔ ایرانی-امریکایی آشنا می‌شود که شخص تندرویی به اسم ابوغالب شوهرش را بهانهٔ همکاری با حزب رستاخیز اعدام انقلابی کرده است. مانند «ثریا در اغما» آریان بیشتر میان طبقهٔ غرب‌گرای جامعهٔ جنگی می‌پلکد؛ کسانی که در آن میانه شب‌ها خوش‌نوشی هم دارند. در این میان همه می‌خواهند از کشور فرار کنند، هر کس به بهانه‌ای به جز منصور فرجام که نقطهٔ کلیدی داستان در مورد اوست. به نظرم این رمان بسیار از نیست‌انگاری مزمنی رنج می‌برد که ناتوان از دیدن بسیاری از اتفاقات جنگ ا سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 13:59

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 13:59

من به شکل مبتذلی به کتاب‌های بررسی و تحلیل ادبیات معاصر علاقه‌مند هستم. یادم هست یک بار «گونه‌های نوآوری در شعر معاصر» از «کاووس حسن‌لی» را که کتابی ۵۱۲ صفحه‌ای بود از کتابخانهٔ دانشگاه کلمبیا گرفتم و طی یک شبانه‌روز تمامش کردم! شاید بیشتر به این خاطر که وسط توضیحات کتاب، شعرهای خوب و نکات ظریفی نوشته شده‌اند که به صورت عادی به آن توجه ندارمو شایدتر هنوز در طمع خام دوران نوجوانی که روزی قرار است شاعر مهمی بشوم مانده‌ام و بالأخره شاعر مهم باید از ادبیات هم‌روزگارش مطلع باشد. این کتاب مجموعهٔ سه گفتار از شفیعی کدکنی است که در اواخر دههٔ چهل و اواسط دههٔ پنجاه شمسی نوشته است (یا بهتر بگویم، دانشجویانش برایش نوشتانده‌اند). برای کسانی که می‌خواهند به شکلی فشرده با فضای شعر معاصر آشنا شوند، بدانند چه شد که از سبک هندی به دورهٔ بازگشت و از آن به مشروطه و بعدش به شعر نو رسیدیم، چرا نیما یوشیج اینقدر تأثیرگذار بود ولی مثلاً محمدتقی بهار راه به جایی نبرد، و از این جور مسائل، کتاب خوبی است. کمافی‌السابق شفیعی کدکنی هیچ وقعی به شعر سپید نمی‌نهد و تنها ستایشی گذرا به شعرهای سپید شاملو می‌کند. ضعف مهمی این کتاب دارد و آن نبود ارجاعت دقیق است. یعنی شعری یا مطلبی آمده است و بعضی جاها معلوم نیست از چه کتابی یا حتی چه شاعری است. پی‌نوشت: یک‌دفعه یاد چیزی افتادم. آخر اول دبیرستان بر اساس نمرات درسی، ارزیابی آمده بود برای هر دانش‌آموز که چه رشته‌ای برایش مناسب‌تر است. دقیق یادم نیست ولی به گمانم نمرهٔ علوم انسانی‌ام ۹۱ بود و ریاضی ۹۰ و تجربی خیلی پایین‌تر (به خاطر نمرهٔ درخشانم در زیست‌شناسی که در حد قبول شدن ساده بود). خیلی شک داشتم که بروم ادبیات با آن که ریاضی را هم دوست داشتم. از هر که پرسی سیاه‌مشق ۴۳...
ما را در سایت سیاه‌مشق ۴۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 13:59